هر عمل کز آدمی از خیر و شر سر میزند
آن عمل مزدش به زودی پشت در ، در میزند
گفتم با نام خرابات نشینی چه کنم ؟؟؟
با گدا نشستم ، با شاه نشینی چه کنم ؟؟؟
گفت از عشق گداست ، اگر شاه شدی .....
گر شمع خرابات شدی ، ماه شدی
آنچه شیران را کند روباه مزاج
احتیاج است ، احتیاج است ، احتیاج
من که راضی شده ام رزقِ مقدر شده را
نکشم ناز گدایانِ توانگر شده را
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان
روز اول که خدا ساخت سرشت از گِلشان
سنگی اندر گلشان بود ، همان شد دلشان
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
بیهوده مکن عمر گران صرف رفیقان
دل را به کسی ده که دلش مال کسی نیست