منم آن شکسته سازی که تو هم نمینوازیش
چه کنم فغان ز دستی که شکست ساز ما را
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانیست در این فاصله قربان شما
با من ای دوست اگر خوب اگر بد باشی
تَپِش قلب من این است که باید باشی
خانه ی دل جای هر بیگانه نیست
کوی مجنون جای هر دیوانه نیست
قلب مجنون ، به لیلی خوشتر است
غیر لــیــلـــی لایق این خانه نیست
نــامه ای از مـن اگــر ســویت نـمـی آید نرنـج
هر چه را من مینویسم ، اشک پاکش میکند
شاعر از کوچه مهتاب گذشت
لیک شعری نسرود
نه که سرگشته نبود
نه که معشوق نداشت
سالها بود که دگر ،
کوچه ی مهتاب خیابان شده بود
زندگی زندان سرد بی کسیست
من گریزانم از این زندان که نامش زندگیست