نیم نانی گر خورد مرد خدا
بذل درویشان کند نیم دگر
ملک اقلیمی بگیرد پادشاه
همچنان در بند اقلیمی دگر
باورم نیست ،
که آن ساده تر از آب،
مرا آتش زد ...........
دلم میگه کی بود یه روز اومد و خاموشم کرد ؟
رفت و منو تنها گذاشت، ساده فراموشم کرد ؟
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا نگاه خستهام
بی خبر از موج و از دریا نبود
کاش بودی تا دو دست عاشقم
غافل از لمس گل مینا نبود
کاش بودی تا زمستان دلم
این چنین پر سوز و پر سرما نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
شب تاریک و سنگستان و من مست
قدح از دست من افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشت
و گرنه صد قدح نفتاده بشکست.
چه خلاف سر زد از من که در سرای بستی
برٍِ دشمنان نشستی دل دوستان شکستی
عشق چیست که همه از آن میگویند؟
ع: عبرت زندگی
ش: شلاق زمانه
ق: قصاص روزگار
صد افسوس که شلاق زمانه را خوردم، قصاص روزگار را کشیدم! اما عبرت نگرفتم.