در دیاری که رفیقان همه دل میشکنند
به تو نازم که صفایت غم دل میشکند....
پشت پا خوردم ز هر کسی که گفت یار منه
چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه
هرکه دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم
دیـــدم آن دســت حـلـقــــه ی دار منه
عاقبت در زندگانی باختم......
بس که تک خال محبت بر زمین انداختم
محبت با خلایق انتهای سادگیست
مردی و مردانگی ، آخرش آوارگیست
اگر گِرد کسی بسیار گَردی
اگر چه بس عزیزی خوار گـَردی
راز دل بــا یــــار محـــرم هـــم نباید باز گفت
روزی آن محرم اگر بیگانه گشت تکلیف چیست ؟؟؟؟
هر کجا محرم شدی چشم از خیانت بازدار
ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم میشود